جنایات مصطفی پورمحمدی در رژیم ایران
نا اگاهی قشر به ظاهر روشنفکر در حکومت ایران
انتوان چخوف
انمیشینی جالب با موضوع دیکتاتوری پیشنهاد میکنم تماشا کنین
انمیشین درباره دیکتاتوری…
Capitalism
طرز تفکر جامعه کافر و مسلمان!
وقتی در کشور کافران زلزله می شود به این نتیجه می رسند که باید خانه های ضد زلزله بسازند،
در کشور مسلمانان به این نتیجه می رسند که خدا از آسمانها آنها را تنبيه کرده است.
وقتی خشکسالی میشود کافران به این نتیجه می رسند كه آب و هوا تغییر کرده و برای آن باید راه و چاره ای بیابند،
مسلمانان به این نتیجه می رسند كه نماز کم خوانده شده و موی زنان بیرون بوده و خدا از آنان انتقام گرفته است.
در جامعه کافران وقتی وضعیت اقتصادی خراب شود به این نتیجه می رسند که سازماندهی و مدیریت اقتصادی كشور اشکال داشته و صادرات و واردات تنظیم نبوده و باعث رکود اقتصادی شده است،
در جامعه مسلمانان به این نتیجه می رسند که خدا آنها را در فقر قرار داده تا ایمان آنها را آزمایش کند.
در جامعه کافران وقتی یک بیماری همه گیر شود، علت بیماری را کشف کرده و برای درمان آن واکسن و آنتی ویروس و دارو اختراع میکنند،
در جامعه مسلمانان تصور میکنند بلای آسمانی نازل شده و دلیل آن کفر گویی بوده است…
آنها نان هوشمندی شان را می خورند
ما شلاق جهالت مان را …
حکایت الاغ و الاغدار(جایگاه اخوند در جامعه امروزی ایران)
در روزگاری که هنوز پای ماشین به زندگی ایرانیان
باز نشده بود، مردم جهت حمل مصالح ساختمانی از الاغ
استفاده میکردند، و جماعتی را که این شغل را پیشه خود
کرده بودند، الاغدار می نامیدند.
درمیان این صنف، شخصی بود بنام عباس گچی که صاحب
بیشترین الاغ بود، و برای خودش صاحب اسم ورسمی بود.
عباس گچی آدم خوش مشرب و مردم داری بود،
و همه اورا بخاطر درست کاریش دوست داشتند، و
با وجودیکه مشروب زیاد میخورد، و همیشه به دنبال
الاغ هایش درحال جابجایی مصالح، با صدای دلنشینش
آواز هم میخواند، با اینحال مردم کاری به مشروبخواری
اونداشتند.
دست برقضا بعداز مدتی ورشکست می شود،
و از مال دنیا هیچ چیز برایش باقی نمی ماند، و مجبور
به فروش الاغ هایش میشود، و محل زندگی خودرا ترک
نموده، و عازم سفری بدون مقصد، باجیب خالی، و بدون
هیچ امیدی، سر به بیابان میگذارد…
پس ازطی یکی دو روز پیاده روی، تشنه و گرسنه
به شهرکوچکی میرسد،و بخاطر اینکه جایی نداشته،
وارد مسجدجامع شهر میشود و درگوشه ای مینشیند،
و تاچندروز توسط خادم مسجد پذیرایی مختصری میشود و
کم کم وارد صف نماز جماعت شده، ساکن مسجد میشود ،
و دراین مدت به خطبه های ملای مسجد گوش داده..، و از
کتاب های مذهبی مسجد جهت کسب دانش مذهبی استفاده
میکند، و خیلی زود در دل مردم جا باز میکند.
پس ازمدتی…
ملای مسجدفوت نموده، و مردم اورا به عنوان جانشین
ملای فوت شده به امام جماعت مسجد انتخاب میکنند..!
روزگار بدین منوال میگذرد، وبعد از چهار – پنج سال،
گذر یکی از همشهری های او به همان شهر می افتد،
و برای ادای نماز، عازم مسجدجامع میشود، و به صدای
دلنشین موعظه و تلاوت قرآن توسط ملای مسجد گوش
میدهد، و شک میکندکه آیا این، همان عباس گچی است؟
پس از نماز، سراغ امام جماعت رفته، و ضمن سلام و
احوال پرسی میگوید : حاج آقا…! شما شباهت بسیار
زیادی به یکی از آشنایان سابق من دارید…؛ به اسم
عباس گچی..
ملای مربوطه پاسخ میدهد :
من همان عباس گچی هستم، که میگویی…
شخص میگوید ؛
آخر چطور میشود که یک آدم عرق خور، که همیشه
کارش پشت سر الاغ ها.. و آوازخواندن بود..،کارش
به اینجا برسد که به یک مرد خدا…!، و روحانی…!،
تبدیل شود..؟!، این یک معجزه ی الهی است….!!!!
عباس گچی میگوید :
زیاد شلوغش نکن، و هندوانه زیر بغل من نگذار…
من هیچ فرقی نکرده ام، و همان عباس گچی هستم.
تنهافرقی که پیش آمده…
جابجایی من و الاغ هاست…
قبلا من پشت سر الاغ ها بودم…،
حالا الاغ ها پشت سر من هستن… همین !!!
بر گرفته از کتاب کشکول طبسی
علمای بیسواد رژیم ایران
تصویری که بعضی از اخوندهای ایران از جهان دارند، کمابیش شبیه روستای پدریشان است.
وقتی می گویند جهانیان باید بدانند، فکر می کنند سر قنات «علی آباد» ایستادند و کدخدا هم کنارشان است و دارند برای عینعلی و حسنقلی حرف می زنند.
موحدی کرمانی هفته قبل گفته است: «در اینجا از تریبون نماز جمعه به دنیا و کشورها اعلام میکنم پولهایتان را از بانکهای آمریکا بیرون بکشید…» یعنی حضرت آیت الله فکر می کند مردم جهان همه شان ظهر جمعه همه گوش به رادیو تهران نشستند و نماز جمعه را که به همه زبانهای زنده و مرده جهان همزمان در حال پخش است، گوش می کنند و همهشان منتظرند که ایشان حکم بدهد و پوهایشان را از بانکهای آمریکا بیرون بکشند. اصلا هم فکر نمی کند، به فرض که همین فردا جهانیان این همه پول را از بانکهای آمریکا بیرون کشیدند، آن را کجا بگذارند؟ اصلا فکر هم نمی کند که دو سال است بابک زنجانی در زندان جمهوری اسلامی است و ممکن است اعدام شود، بازجو به او میگوید پولی را که دزدیدی و در حسابت داری، پس بده و طرف گوش نمی کند. بعد آقای موحدی کرمانی به مردم جهان، اعم از آمریکا و اروپا و بقیه جهانیان اعلام کرده پولهایتان را از بانکهای آمریکا بیرون بکشید.
اهمیت نقد در جامعه مدنی
١- وقتی کاری انجام میشود یا رخدادی روی میدهد، هم فرد مهم است و هم ساختارهای گوناگون جامعه. یعنی نمیشود با استناد به ساختارهای کلان اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، زبانی و… نقش فرد را سراسر نادیده انگاشت. همواره باید برای فرد و نقش او، سهمی درنظر گرفت؛ گرچه این سهم، با توجه به شرایط، کم یا زیاد میشود. هنگامی که یک آموزگار در زنجان، به دانشآموز خود تعرض میکند- کاری که متاسفانه چندی پیش رخ داد- افزون بر نقش ساختار و رویکردهای نادرست آموزشی، برای نمونه دورههای پرورش آموزگار یا همان تربیت معلم، خود شخص و اخلاق او هم مهم است و بایستی نقد شود (کاری که در روزهای گذشته در گستره همگانی، ازسوی برخی آموزگاران و گروههای صنفی آنها رخ داد). شاید هیچ گاه نتوان همه شرایط و کنترلهای بیرونی را تا آن اندازه دقیق و درست درنظر گرفت که فرد نتواند خطا کند. انسان موجود پیچیده و دگرگونیپذیر است و میتواند همه پیشبینیها را به هم بریزد. این بحث، البته بحثی دیرین و کهنه است و پای جبر و اختیار آدمی را به میان میآورد اما در کل وظیفه و مسئولیت اخلاقی و انسانی، با درنظر گرفتن نقش فرد و سهمی که در رخدادها دارد، معنا مییابد. انسانِ مجبور را نمیتوان به پرسش گرفت و بازخواست کرد.
٢- یک زمانی از یکی از استادان سرشناس فلسفه سیاسی کشور پرسیدم که آیا یک نهاد صنفی میتواند با رویکردی صنفی در انتخاباتی سیاسی، مثلا انتخابات ریاست جمهوری، شرکت کند و از نامزد یا نامزدهایی خاص دفاع کند، گفت: من تاکنون به این پرسش فکر نکردهام و هماکنون نیز نمیتوانم دقیق به آن پاسخ بدهم اما یک چیز برایم روشن است و آن اینکه ما درکشورمان، پیشینه زیاد و اندیشیدهشدهای از کار صنفی نداریم و به این پرسش باید در هنگام عمل و تجربه پاسخ بدهیم. واقعیت هم همین است که ما در گستره کارهای گروهی مدنی و نوین، تجربه زیاد یا بهتر بگویم تجربه زیادِ اندیشیدهشدهای نداریم و از همینرو بایستی خیلی چیزها را تجربه کنیم تا به پاسخهای سنجیدهتری برسیم. درشرایط کمتجربهای و کماندیشی و نوپایگی نهادهای مدنی، افراد گاهی حتی بیش از نهادها میتوانند نقشآفرین و اثرگذار باشند و به همین میزان هم بایستی عملکرد آنان نقد شود. افزون بر خود فرد، حتی گاهی پای خانواده او هم به میان میآید. نقش خانواده تنها در سیاست نمود نمییابد. میتواند در جامعه مدنی هم پدیدار شود و بهویژه برای ما که تجربه چندان زیاد اندیشیدهشدهای از کار مدنی نوین نداریم و نهادهای مدنیمان کمابیش نوپا و نوپدیدند، میتواند اثر منفی بیشتری بگذارد. جامعه مدنی، جامعهای است متشکل از افراد مستقل که خودشان میاندیشند و تصمیم میگیرند و مسئولیت میپذیرند. اگر یک شخص و خانواده او بخواهند برای یک گروه مدنی تصمیم بگیرند، جامعه مدنی را رفتهرفته از استقلال در تصمیمگیری و تصمیمسازی دور میسازند. یک نفر یا یک خانواده، تصمیم میگیرند و دیگران باید پیروی کنند، اگر هم کس یا کسانی بخواهند در برابر این روند ایستادگی کنند، با چند تا انگ و وصله کنار گذاشته میشوند. منتقد البته باید پایبند به حقیقت باشد و از دروغ بپرهیزد؛ نقد، تهمتزدن و دروغگویی نیست. نقد همچنین میتواند درجمعی محدود بماند اما گاهی بهتر است در گستره همگانی مطرح شود تا بر اثرگذاریش افزوده گردد. نقد فرد میتواند با نقد اندیشهای همراه باشد که بستر اثرگذاری ویرانگر او را فراهم میسازد. درچنین صورتی نقد جنبهای فراگیرتر میگیرد و در یک زمان و یک فرد محدود نمیماند. نقد کارا، نیاز به آشنایی و آگاهیهای زیادی دارد، وگرنه درحد یکسری کلیگوییهای کلیشهای و پیشپاافتاده باقی میماند. باری جامعه مدنی نیاز به نقد مدنی دارد، نقدی دور از دروغ، دور از رودربایستیها و تعارفها، دور از کلیشه و کلیگویی و براساس آشنایی و آگاهی.
اموزش و پرورش در ایران
آموزش و پرورش رسمی کشور یک بنگاه ورشکسته است .از منظر اقتصادی این اتفاق دیری است که اتفاق افتاده ولی آنچه در این یادداشت به آن می پردازم عبارت از ورشکستگی این نظام آموزشی در دستیابی به اهداف ترسیم شده است.زمانی آلتوسر جامعه شناس فرانسوی آ.پ را دستگاه ایدئولوژیک دولت نامیده که نظام سرمایه داری با اتکا به آن می تواند نظم حاکم بر جامعه ( مبتنی بر نابرابری ) را از طریق جامعه پذیری نوآموزان در مدرسه بازتولید کند ولی مشکل آ.پ ایران این است که به دستگاه تولید نارضایتی تبدیل شده است. از دانش آموزان ، معلمان و والدین گرفته تا سطوح عالی کشور همه و همه به نوعی عدم رضایت خود را از تحقق نیافتن اهداف ترسیم شده برای آن اعلام کرده اند.کلاس های خسته کننده و فاقد امکانات ، معلمان گرفتار در تنگناهای منزلتی و معیشتی ، والدین ناراضی از افت آموزشی و افول اخلاقی دانش آموزانی که فاقد کوچکترین مهارت های زندگی ، احساس مسئولیت اجتماعی ، اخلاق شهروندی و فنون شغلی هستند ، ویژگی های آموزش و پرورش رسمی امروز کشور است.از سوی دیگر روند وفادارسازی دانش آموزان به نظم سیاسی موجود نیز چندان قرین موفقیت نبوده است. با وجود اجرای انبوه برنامه های پرورشی -تبلیغاتی و جای دادن آموزه های ایدئولوژیک در بطن کتاب های درسی نتیجه کار برای مسئولان چندان قابل قبول نبوده است. روند آسیب های اجتماعی رو به گسترش است و حاکمیت به آ.پ به عنوان بخشی از نیروی انتظامی می نگرد که باید دانش آموزان را سرگرم و از حضور معترضانه و افسار گسیخته آنها در خیابان ممانعت به عمل آورند. نوعی به تعویق انداختن بحران اشتغال و گسترش فزاینده بیکاری در جامعه. همان کاری که دانشگاه های کشور نیز در سطح بالاتری به انجام آن مشغولند.از سوی دیگر ساختار به شدت محافظه کار آ.پ راه را بر هر گونه اصلاحات معنادار و ساختاری در این دستگاه بسته است . اطلاع رسانی در مورد آسیب های اجتماعی به دانش آموزان و والدین بسیار دیرهنگام و قطره چکانی صورت می گیرد و کارگاه های آموزشی عمدتا یک سویه ، غیر مشارکتی و بی اثر است.ناکامی آ.پ در ایجاد خودآیینی در دانش آموزان از طریق آموزش تفکر انتقادی موجب سیطره فضای کنترلی و مبتنی بر تربیت دگرآیین شده که با سست شدن نظارت می تواند نوعی هرج و مرج و بی نظمی در محیط آموزشی ایجاد کند. از سوی دیگر کنکوری شدن مدرسه و حتی زندگی روزمره دانش آموزان ، موجب تحلیل رفتن شبکه روابط اجتماعی در خانه و مدرسه ، و به تبع آن القای حس خودشیفتگی در دانش آموزان شده است .نتیجه هم البته مشخص است ؛ تربیت نسلی خودخواه و پرتوقع که والدین خود را به صورت کارت بانکی می بیند و از زمین و زمان طلبکارند . نسلی که می خواهد خیلی زود و بی زحمت به قله های ثروت و قدرت دست یابد و البته در این میان گوشه چشمی هم به بهره گیری از رانت های موجود در اقتصاد کشور دارد تا بلکه بتواند یک شبه راه هزار ساله را بپیماید . دولت نفتی شهروندان مطلوب خود را آفریده و فرهنگ دلالی را جایگزین فرهنگ تولید و کارآفرینی شده است .اینها توصیفی از وضعیت کنونی آموزش و پرورش کشور بود. دستگاهی که مسئولانش وجود 750 مساله و نارسایی را تاکنون در آن فهرست کرده اند. به نظر می رسد تنها راه برون رفت از وضعیت ناگوار موجود عبارت از تزریق مشارکت واقعی شهروندان با دوز بالا به تمامی ابعاد و سطوح آ پ می باشد. مشارکتی که باید از مدارس ابتدایی شروع و به تدریج موجب حضور هر چه بیشتر آحاد جامعه در عرصه های تصمیم سازی نظام آموزشی کشور شود. همان چیزی که می توان از آن به ” مردمی ” سازی در مقابل با ” خصوصی” سازی اطلاق کرد.
You must be logged in to post a comment.